آشفتـه بازاری شــده دل، بیا و مسندنشینم بـاش و برگرد
میثاقت هرچــه باشـــد روی چشم، برجای جانـــم باش و برگرد
گریه بر اسمت رواست تو مروارید چشم هایم باش و برگرد
ز چشمم قطره و دریا جاری شدند تو سر چشمه ام باش و برگرد
گنه کرده ام و گناه کارم تو راهنمایم باش و برگرد
ماه و ستاره زمن آزرده و وازده اند تو خواستار دردم بـاش و برگرد
در جنگ و غزوه ترسیدن رواست تو یار و یاورم باش و برگرد
دست و پایم به لرزه و رعشه افتاد ، تو تسکین دردم باش و برگرد
زور تو قلعه خیبر شکست فاتح خیبر باش و برگرد
در هر نقطه عالم که ذکر الله گفتن است ای علی دریای رحمت باش و برگرد
کلبه اشک هایم چکه ریزان شدند تو شفا بخش چشم هایم باش و برگرد
چشم و دلم گرفتار خوف عشقت شدند تو مولای قصه ام باش و برگرد
جلال ژاله
ای زن دروغگوی فریبـــــکار
عشق به چشــــمانم شد بعیـــد
آن شب که خاطره ها شد تجدید
مثل تو از این خانه شدم تبعیــد
ای دل دیگر با خود چه تردیـد
کار دل که به رسوایی کشــــید
جوهرعشق بر تن به تسوید کشید
گر ننمای خود، لیل شود خرشید
دگر سخنم با خود هم شده تعقید
کین شده کار من، با خود تفرید
کی آیی که همه دل کردم خرید
از کِه دگر در این عشق کنم تقلید
که من از تو بسیار کردم تمجید
تو که کرده ای سراپا عالم رشید
تا که کنی مسیر راز و نیازم تمهیـد
فقط باز این فراق را می کنی تمدیـد
اگر معشوق من باشد ذات توحید
عشق مرا دیگر نباید کرد تنقیـد
که او بسیار ارزانی داده رغیـــد
اگر دل خواهــــد کند عشق تولید
حتی اگر درین راه تن نباشد سدید
باز به سوی او روم بسیــــار شدید
ژاله پی پروانه و اهل هنر یک قدم ندوید
ژاله در این عشـــــــــــق فقط با خود تنید
#جلال_ژاله
ای زن دروغگوی فریبـــــکار
ماه می رسد امشب از تبار خاطره ها
و من میزنم دل را به دریا
از دوردست ها می آید صدایی آشنا
سکه ایست که می افتد در کاسه ای گدا
وزیرش طفلیست و نشسته در خیابانی پر صدا
لنگ لنگان می سرود، سرود عشق را آن طرف ها
و به آرامی می نشیند منتظر صدای پای خدا
هنگامی که بو می کِشد، بوی کباب سوخته را
می سوزد و می سوزاند ثروت دل سوخته را
گویند به هر کسی اندازه داده
فقر رو خدا اندازه کرده
پس این چه سرمایی است که می سوازند تنش را
داغ این بچه است که می سوزاند زبانم را
آیا نمی سوزاند اشک هایش، چشم هایت را
تو سنگ می مانی و در وهم به سر میبری دل را
می گذارد بر همین مسیر دل مرا
هرچه گوید گمارد همان مرا
اگر افسانه می بافم از عشق، بدان مرا
از دوردست ها نوید میدهد صدایی آشنا
گمانم به زودی می آید خدا
#جلال_ژاله
به زودی می آید خدا
به نام يزدان پاک
ماه مبارک رمضان درمان روح و جسم امت انور اسلام است
بعضي از پزشکها ايمان ضعيفي دارن بر بيماران خود مي گويند شما چربي خون داري يا قند خون و زخم معده داري
و مسلمانان را از گرفتن روزه منع ميکنن من به اين نوع پزشکان ميگويم خودشان روح بيماري دارن
و ايمان ضعيف خداوند انسان را از خاک افريد و 124 هزار پيامبر فرستاد خاتم پيامبران محمد امين رحمت اللعالمين قران کريم را بر انسان هاي ازاد انديش و مومن هديه از طرف خداوند اورده است
با کمال تاصف عده اي از دور انديشان که از سواد بالايي بر خردار اند در مکتب صهيونيسم وکمونيست ويهوديت
مدرک خود را در سطح دکترا و سطوح بالا تر در سطح پروفوسورا دارند فقط ب فکر زور بر امت اسلامس تسلط بر ان دارن خود را ب ناداني ميزنن و
از اصل اسلام خارج گرديده اند ب نام خدا وند دروغ ميگويند و به هر ترفندي از دين اسلام ميگريزن و براي بقاي
عمر شصد سال يا هفتاد ساله بيهوده دشمني با خلق خدا اينها رو مردم با سوادي ميدانن ب انها عتماد ميکنن از ان اعمتاد بخاطر جمع کردن مال دنيا تمام بيماري هاي خطرناک در جامعه پخش
ميکنن و غافل از اين خداوند مهربان علم بيشتر و اگاهي بيشتر از اوضاع انها دارد وشر انها را ب خودشان در همين دنيا بر ميگرداند کساني که وکالت مردم را بر عهده ميگيرند خيانت در امانت ميکنن با طرف مقابل تباني ميکنن و خود را مورد عذاب الهي قرار ميدهند
خداوند قوم هاي مختلف را خلق کرده تا هم رابشناسن و داوراني را قرار داده است تا قضاوت و حکم دهند اي داورن محترم بدانيد اگر حکمتان خطا باشد با خدا طرفي
خداوند از حق خود ميگذرد ولي از حق مومن و حق ضعيف انتقام ميگيرد بخشش خدا شامل حال شما نيست پس اگاه باشيد حکم شما حکم خداوند است بجاي خدا حکم ميدهيد
واگر حکم شما اشتباه باشد انتقام خدا حتميس امروز در جامعه ما حق مظلوم فراموش گرديده است اميد وارم با روزي ماه مبارک رمضان ب حقايق خداون اگاه شويد حق ضعيفي ناحق نشود تا خداوند ز اعمال نيک شما خوشنود شود
در حق خودا کوشا باشيد خداوندا ما را ب راه راست که خوبا در گاه تو که خود بر انان اعطا فرموده ايد بر ما انسان ها شريف پاک عطا کنيد امين يا رب العالمين
پروردگار سلام دود و صلوات بي پايان خود و مارا ب حضرت مصطفي و امت سحابه بر ايشان برسانديد درروز 23 رمضان شب ليلالقدر دست به درگاه تو ميگشايم پروردگارا دست رد بر سينه ما نگذار و پدر مادر ما را زبر چتر رحمت خود
قرار دهي سرزمين مقدس اسلام محفوظ بگردان بارالها شر يهوديت کمونيست وصهينويست ومنافق از سرزمين اسلام کوتاه بگردان
با اداي احترام فتح الله زاله طبيعت طريقت سنت حضرت رسول الله
09353080249
مارها که می میرند
فلس اژدر مهتاب
از کتف من می ریزند
مثل گلِ سرخِ زخمِ بسترِ گرم که بر سیاله ی مرگ می راند
و در خنکای بامداد تن را وداع می گوید
مارها که می میرند دخمه های گشاده نیشترهاشان فروتر؛
الگوی یاخته های مرداران بیش تر به هم می ریزند
کهرهای زمستان بر آسمان شب که می تازند
منطق اطناب یال هاشان به موجزهای شیدای زمین می بازند
مارها که می میرند. به یاد غزل های غمگین جدایی؛
خنده ام را صرف؛ در ضمیر اتصال خزش های اریبشان می سازند.
ﻫﻤﺴﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ
ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻂ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ .
ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﮔﻔﺖ : ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺳﺎﺯﻡ
ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﯽ؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﻢ .
ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ !
ﻫﻤﺴﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻣﺒﻠﻎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺎﻥ ﻓﻘﯿﺮﺍﻥ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﺮﺩ.
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﺐ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ
ﺷﺪﻩ، ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪ
ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺴﺮ ﺗﻮﺳﺖ !!
ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ ؛
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻗﺼﻪﯼ ﺁﻥ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ !
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﺰﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ
ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺳﺎﺯﺩ .
ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﯽ؟
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﻢ .
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﺑﻬﺎﯾﺶ ﭼﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﻣﺒﻠﻐﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ !
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﻧﺎﭼﯿﺰﯼ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪﺍﯼ !
دیوانه ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻫﻤﺴﺮﺕ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺗﻮ
ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽﺧﺮﯼ !!!
ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ، ﻓﺮﻕ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ !!!.
ﺍﺭﺯﺵ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ رضای خدا باشد نه برای معامله با خدا…
یکی از دانشجویان انیشتن به ایشان گفت :
شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید.
من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم .
دکترانیشتن جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ،
ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کند
بوالمغیث عبدالله بن احمد بن ابی طاهر مشهور به حسین بن منصور حلاج (کنیه: ابوالمغیث) از معروفترین عرفاً و شاعران سده سوم هـ.ق. بوده است. او در ۲۴۴ هجری به دنیا آمد.
[۲] به خاطر عقایدش[۳] عدهای از علمای اسلامی آموزههایش را مصداقکفرگویی دانسته، او را تکفیر کردند.
قاضی شرع بغداد به دستور ابوالفضل جعفر مقتدر، خلیفه عباسی حکم اعدامش را صادر کرد
و در ذیقعده سال ۳۰۹ هـ.ق. به جرم «کُفرگویی و الحاد»، پس از شکنجه و تازیانه در ملاعام به دار آویخته شد.
[۴] سپس سلاخیاش کردند و دست و پا و سرش را بریدند و پیکرش را سوزاندند و خاکسترش را به رود دجله ریختند.
شاعران فارسیزبانی همچون عطار نیشابوری، حافظ، سنایی، مولوی، ابوسعید ابوالخیر،
فخرالدین عراقی، مغربی تبریزی، محمود شبستری، قاسم انوار، شاه نعمتالله ولی و اقبال لاهوری دربارهٔ او بیتهایی سرودهاند.
درباره این سایت