درین زمانه که
فال گوش فحاش
بسته دشمن را به فحش
شیر فروش شیره کش
کرده فاحشی هایش فراموش
مرتیکه بد منش
سر نهاده به گوری به آرامش
دیده که زمین گرفته انتقامش
کوبیده بر سرش کتابی کتاب فروش
آن زمان که بودم خام و بی ریش
این پاکی و جوانی شد آزمایش
می پنداشتم، راز سوز و عیش
باید بماند در آغوش خویش
تا که گوید جارو کش کوته اندیش
کهنه فروش ژاله را خدا بیامرزدش
در این کشاکش
سر تراشیده، سر تراش
سر در پیش نهاده با شپش
فرمایش او داده فریبش
قاضی را گویم که رفته سمت قومش
خواهد کوبد قهوه جوش
بر سر بی مویش
این کافرکیشِ کافورپوش
که این کمان کِش، کمابیش
نبود اینگونه مرامش
هر چه دهم گزارش
به گران فروشی دارد گرایش
گرچه این چرخ فلک هست در گردش
آنکه بودش گردنکش
هدیه دهند بر سر یک دانه گرزش
پس مکن از این زندگی گریزش
که خود کرده ای گزینش
فقط قربان فراش بی گنجایش
که برگ ها را کرده بخشایش
#جلال_ژاله
زمانه خام و بی ریش
طبیعت طریقت
درباره این سایت