آشفتـه بازاری شــده دل، بیا و مسندنشینم بـاش و برگرد
میثاقت هرچــه باشـــد روی چشم، برجای جانـــم باش و برگرد
گریه بر اسمت رواست تو مروارید چشم هایم باش و برگرد
ز چشمم قطره و دریا جاری شدند تو سر چشمه ام باش و برگرد
گنه کرده ام و گناه کارم تو راهنمایم باش و برگرد
ماه و ستاره زمن آزرده و وازده اند تو خواستار دردم بـاش و برگرد
در جنگ و غزوه ترسیدن رواست تو یار و یاورم باش و برگرد
دست و پایم به لرزه و رعشه افتاد ، تو تسکین دردم باش و برگرد
زور تو قلعه خیبر شکست فاتح خیبر باش و برگرد
در هر نقطه عالم که ذکر الله گفتن است ای علی دریای رحمت باش و برگرد
کلبه اشک هایم چکه ریزان شدند تو شفا بخش چشم هایم باش و برگرد
چشم و دلم گرفتار خوف عشقت شدند تو مولای قصه ام باش و برگرد
جلال ژاله
درباره این سایت